سرگرمی و تفریح(ژاپن شناسی)

برعکس وبلاگه دیگرم که درباره ی مختص ازدواج بود گفتم سرگرمی هم داشته باشیم

سرگرمی و تفریح(ژاپن شناسی)

برعکس وبلاگه دیگرم که درباره ی مختص ازدواج بود گفتم سرگرمی هم داشته باشیم

خنده 3


زنم زنای قدیم............ نظر شما چیه؟
صبح ساعت 11
قدیم: مشغول رسیدگی به بچه ها و پاک کردن لپه برای درست کردن ناهار است.
جدید: تازه چشمانش را با هزار تا ناز و عشوه باز کرده و در با دست در حال بررسی جوش های روی کمرش است
ظهر ساعت 12
قدیم: مشغول مزه کردن پلو به جهت تنظیم نمک آن است.
جدید: در حال آرایش کردن با همسایه طبقه بالا در مورد انواع پازیشن های جدید جهت چیز صحبت می‌کند
ظهر ساعت 13
قدیم: در حال شستن جوراب و لباس‌های آقای خانه درون طشت وسط حیاط خلوت میباشد.
جدید: در حال روشن کردن ماشین لباسشویی ، ماشین ظرفشویی و البته غرغر کردن است.
ظهر ساعت 14
قدیم: در حال مالیدن پای آقای شوهر که برای خوردن ناهار به خانه آمده است میباشد. جهت حض جمیل بردن آقای شوهر ، دامن گل گلی خود را پوشیده است.
جدید: در حال انداختن یک غذای آماده درون میکرفر بوده و در همان حال در حال تماشای FashionTV می‌باشد.
ظهر ساعت 15
قدیم: در حال جارو کردن حیاط خانه و تمیز کردن لانه مرغها و بردن علوفه برای گاوشان می‌باشد.
جدید: با یکی از دوستانش به پاساژ صدف برای خرید رفته است.
عصر ساعت 16
قدیم: مشغول شستن پاهای کودکشان است که به دلیل دویدن در کوچه خونی شده است.
جدید: در حال پرو کردن لباس‌های خریداری شده است. در همان حال هم نیم نگاهی هم به شکم خود دارد که جدیداً چاقی را فریاد می‌کشد
عصر ساعت 17
قدیم: دم در خانه ایستاده است تا آقای شوهر بیاید.
جدید: در لابی نشسته است تا با آقای شوهر به خرید برود.
عصر ساعت 18
قدیم: برای شوهر خود چای آورده و مانند یک خانم کنار شوهرش در حال صحبت با او است.
جدید: از این مغازه به آن مغازه شوهر بیچاره خود را می‌برد.
شب ساعت 19
قدیم: سفره شام را انداخته و شوهر را برای خوردن شام دعوت میکند.
جدید: هنوز در حال خرید است.
شب ساعت 20
قدیم: در حال شستن ظروف شام ، کنار حوضه خانه است.
جدید: کماکان در حال خرید است.
شب ساعت 21
قدیم: در حال چاق نمودن قلیان آقای همسر میباشد.
جدید: در رستوران ، پیتزا میل می‌فرمایند.
شب ساعت 22
قدیم: رختخواب ها را پهن کرده است برای خوابیدن . در حال ریختن گل سرخ روی متکای آقای خانه است تا خوش بو شود.
جدید: در حال غرغر کردن بر سر وضعیت ترافیک است.

کل کل دوتا شاعر در مورد دختر و پسر!!!!!

خانم ناهید نوری :
به نام خدایی که زن آفرید / حکیمانه امثال ِ من آفرید
خدایی که اول تو را از لجن / و بعداً مرا از لجن آفرید !
برای من انواع گیسو و موی / برای تو قدری چمن آفرید !
مرا شکل طاووس کرد و تورا / شبیه بز و کرگدن آفرید !
به نام خدایی که اعجاز کرد / مرا مثل آهو ختن آفرید
تورا روز اول به همراه من / رها در بهشت عدن آفرید
ولی بعداً آمد و از روی لطف / مرا بی کس و بی وطن آفرید
خدایی که زیر سبیل شما / بلندگو به جای دهن آفرید !
وزیر و وکیل و رئیس ات نمود / مرا خانه داری خفن آفرید
برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب / شراره ، پری ، نسترن آفرید
برای من اما فقط یک نفر / براد پیت من را حَسَنْ آفرید !
برایم لباس عروسی کشید / و عمری مرا در کفن آفرید
به نام خدایی که سهم تو را / مساوی تر از سهم من آفرید

پاسخ دندان شکن از نادر جدیدی :
به نام خداوند مردآفرین / که بر حسن صنعش هزار آفرین
خدایی که از گِل مرا خلق کرد / چنین عاقل و بالغ و نازنین
خدایی که مردی چو من آفرید / و شد نام وی احسنالخالقین
پس از آفرینش به من هدیه داد / مکانی درون بهشت برین
خدایی که از بس مرا خوب ساخت / ندارم نیازی به لاک، همچنین
رژ و ریمل و خط چشم و کرم / تو زیبایی ام را طبیعی ببین
دماغ و فک و گونه ام کار اوست / نه کار پزشک و پروتز، همین !
نداده مرا عشوه و مکر و ناز / نداده دم مشک من اشک و فین!
مرا ساده و بی ریا آفرید / جدا از حسادت و بی خشم و کین
زنی از همین سادگی سود برد / به من گفت از آن سیب قرمز بچین
من ساده چیدم از آن تک  درخت / و دادم به او سیب چون انگبین
چو وارد نبودم به دوز و کلک / من افتادم از آسمان بر زمین
و البته در این مرا پند بود / که ای مرد پاکیزه و مه جبین
تو حرف زنان را از آن گوش گیر / و بیرون بده حرفشان را از این
که زن از همان بدو پیدایش ات / نشسته مداوم تو را در کمین !


یک داستان واقعی..
پیرمرد یه همبرگر یک چیپس و یه نوشابه سفارش داد... 
همبرگر را به ارامی از توی پلاستیک در اورد و با دقت خیلی زیاد به دو قسمت تقسیم کرد...
یک نیمه اش را برای خودش برداشت و نیمه دیگر را جلوی زنش گذاشت... 
بعد از ان پیرمرد با دقت خیلی زیاد چیپس ها رو دانه دانه شمرد و
انها را دقیقا به دو قسمت تقسیم کرد
و نصفی از انها را جلوی زنش گذاشت و نصفه دیگر را جلوی خودش...  
پیرمرد یه جرعه از نوشابه ای که سفارش داده بودند را خورد...
پیرزن هم همین کار را کرد و فقط یک جرعه از نوشابه را خورد
و بعدش ان را دقیقا وسط میز قرار داد...
پیرمرد چند گاز کوچک به نصفه همبرگر خودش زد...
بقیه افراد که توی رستوران بودن فقط داشتن انها را نگاه می کردن
و به راحتی می شد پچ پچ هایشان رو در مورد پیرمرد و پیرزن شنید:
این زوج پیر و فقیر رو نگاه کن...طفلکی ها پول ندارن واسه خودشون دو تا همبرگر بخرن...
پیرمرد شروع کرد به خوردن چیپس ها ...
در همین حال بود که یک مرد جوان که دلش به رحم امده بود به میز انها اومد
و خیلی مودبانه پیشنهاد داد که یه همبرگر دیگر برایشان بخرد...
پیرمرد جواب داد:
نه...ممنون...ما عادت داریم همیشه همه چیز رو با هم شریک بشیم...
بعد از ۱۰ دقیقه افرادی که پشت میزهای کناری نشسته بودن متوجه شدن
که پیرزن هنوز لب به غذا نزده...
پیرزن فقط نشسته بود و غدا خوردن شوهرش رو تماشا می کرد
و فقط هر از وقتی جایش را با شوهرش توی نوشابه خوردن عوض می کرد...
در همین حال بود که دوباره مرد جوان به میز انها امد و دوباره پیشنهاد داد که برایشان یه همبرگر دیگر بخرد...
این بار پیرزن جواب داد:
نه خیلی ممنون... ما عادت داریم که همه چیزها رو با هم شریک بشویم...
چند دقیقه بعد پیرمرد همبرگرش را کامل خورده بود و مشغول تمیز کردن دست و دهنش بود 
که دوباره مرد جوان به میز انها امد وبه طرف پیرزن که هنوز لب به غذا نزده بود رفت و گفت:می تونم بپرسم منتظر چی هستید؟ 
پیرزن به صورت مرد جوان خیره شد و گفت:دندان!!!!!!!!!!!!!


مردی با اسلحه وارد یک بانک شد و تقاضای پول کرد
وقتی پولها را دریافت کرد رو به یکی از مشتریان بانک کرد و پرسید : آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟
مرد پاسخ داد : بله قربان من دیدم
سپس دزد اسلحه را به سمت شقیقه مرد گرفت و اورا در جا کشت.
او مجددا رو به زوجی کرد که نزدیک او ایستاده بودند
 و از آنها پرسید آیا شما دیدید که من از این بانک دزدی کنم؟
مرد پاسخ داد : نه قربان. من ندیدم اما همسرم دید.

مدیر و منشی (خیلی باحاله)
مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن
منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن
شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن
معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام
پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم
پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده
منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه
شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت
معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق
پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد
مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت...


برنامه نویس و مهندس
یک برنامهنویس و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. برنامه نویس رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. برنامه نویس دوباره گفت: بازى سرگرم کننده اى است. من از شما یک سوال می پرسم و اگر شما جوابش را نمی دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می کنید و اگر من جوابش را نمی دانستم من ۵ دلار به شما می دهم.
مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، برنامه نویس پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ۵٠ دلار به شما می دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با برنامه نویس بازى کند.

برنامه نویس نخستین سوال را مطرح کرد: فاصله زمین تا ماه چقدر است؟ مهندس بدون اینکه کلمه اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه نویس داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: آن چیست که وقتى از تپه بالا می رود ۳ پا دارد و وقتى پائین می آید ۴ پا؟ برنامه نویس نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز بدرد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام
همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ (chat) زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند.

بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ۵٠ دلار به او داد. مهندس مودبانه ۵٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. برنامه نویس بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: خوب، جواب سوالت چه بود؟ مهندس دوباره بدون اینکه کلمه اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به برنامه نویس داد و رویش را برگرداند و خوابید ...

 
وقتی بیدار شدم تمام تنم درد می کرد و می سوخت. چشم هایم را بازکردم و دیدم پرستاری کنار تختم ایستاده.
اوگفت:آقای فوجیما . شما خیلی شانس آوردید که دو روز پیش از بمباران هیروشیما جان به در بردید. حالا در این بیمارستان در امان هستید.
با ضعف پرسیدم :; من کجا هستم؟
آن زن گفت : در ناگازاکی


نوشته Alan E Mayer
ترجمه گیتا گرگانی
توضیح مدیر سایت :

بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی دو عملیات اتمی بودند که در زمان جنگ جهانی دوم به دستور هری ترومن، رئیس جمهور وقت آمریکا، علیه امپراتوری ژاپن انجام گرفتند. در این دو عملیات، دو بمب اتمی بر روی شهر هیروشیما و سه روز بعد بر روی شهر  ناگازاکی انداخته شد که باعث کشتار گسترده شهروندان این دو شهر گردید. حدود ۲۲۰٬۰۰۰ نفر در اثر این دو بمباران اتمی جان باختند که بیشتر آنان را شهروندان غیرنظامی تشکیل می دادند. بیش از نیمی از قربانیان بلافاصله هنگام بمباران کشته شدند و بقیه تا پایان سال ۱۹۴۵ بر اثر اثرات مخرب تشعشعات رادیواکتیو جان خود را از دست دادند.

شهر ناگازاکی در ایران به اشتباه ناکازاکی خوانده می شود .

در بطن هر اشتباهی،حقیقتی نهفته است.

توی دنیا عاشقا چه بی کسن /عاشقیا عاقبتش خار و خسن
اینا رو گفتم تا بدونی/عاشقی کاری خطرناکه حسن

می دونی فرق تو با فرغون چیه؟فرغون گِل می بره ولی تو دل می بری

اگه یک رنگ بشی باهات هستم/نمک پرورده دستات هستم
اگه پا روی حرمت ها نذاری/همیشه خاک زیرپات هستم

می دونی"بنی آدم اعضای یکدیگرند"یعنی چی؟یعنی تو قلب منی

می گن قلب آدما اندازه مشتشونه،اما چه جوری یه دنیا محبت،یه آسمون صداقت،یه کهکشان مهربانی، و یه دریا عشق توی قلبت جا شده

به غضنفر می گن خوابیده آب نخور عقلت کم می شه!می گه عقل چیه؟می گن هیچی بابا آبت رو بخور

بی تو هرگز نمی تونم زندگی کنم...پس بیا با هم گور به گور بشیم.

برای کشف اقیانوسها باید شهامت ترک ساحل آرام خود را داشته باشیم.

در مرام ما رفیقان نیست ترک دوست        عهد با هرکه بستیم جان ما در دست اوست

شمع سوزان توام اینگونه خاموشم نکن... از کنارت رفته ام ولی فراموشم نکن

ردپایم بی صداست   عشق من بی انتهاست...   ردپای اشکهایم را بگیر   تا بدانی خانه عاشق کجاست

چترم باز باشد یا بسته فرقی نمی کند بی تو آسمان دلم همیشه ابریست

هر انسانی لبخندی از خداست؛ تقدیم به تو که زیباترین لبخند خدایی!

مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ اینه که مهم باشی! حتی برای یک نفر.

نه از خاکم نه از بادم     نه در بندم نه آزادم    نه آن لیلاترین مجنون    نه شیرینم نه فرهادم    فقط مثل تو غمگینم    فقط مثل تو دلتنگم    اگر آبی تر از آبم    اگر همزاد مهتابم    بدون تو چه بی رنگم    بدون تو چه بی تابم...

مرگ آن نیست که در قبر سیاه دفن شوم...  مرگ آنست که از خاطر تو محو شوم

سنگی که طاقت ضربه های تیشه رو نداره تندیسی زیبا نمی شه.فقط یکبار فرصت داری تا از وجودت تندیس بسازی ،پس از زخم تیشه خسته نشو

در گلستان خیالم ندهد هیچ گلی بوی تورا... تو گل ناز منی از دور می بوسم تورا...

صدات رو برام اس ام اس کن ،با نگاهت برام میس بزن،با قلبت بهم زنگ بزن،قلبم رو ویبرست تا من برات یه بوس بلوتوث کنم تا تو بزاری رو بک گراند لپت.

در زندگی بارون نباش که فکر کنند با منت خودتو به شیشه می کوبی ابر باش تا منتظرت باشن که بباری

زندگی مثل یه جاده است ، من و تو مسافراشیم ، قدر لحظه ها رو بدونیم ، ممکنه فردا نباشیم .

به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد
عجب از محبت من که در او اثر ندارد

به غضنفر می گن نظرت راجع به 4 معقوله شعور .عقل.فکر و درک چیه؟ می گه ما به اینا می گیم چهار محال بختیاری

غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد
دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد

هیچ وقت رازت رو به کسی نگو وقتی خودت نمی تونی حفظش کنی چطور انتظار داری کسی دیگه برات راز نگهدار باشه


هر کس در زمان فراوانی ۷ اس ام اس برای ما ارسال کند در زمان قحطی ۱۴ اس ام اس به او می دهیم

ای همه دار و ندارم / ای تو ماه شب تارم / جز تو من کسی ندارم / که سر کارش بذارم

شب بهت اس ام اس دادم که بگم : دنیام تاریکه مثل شب ، تنهام مثل ماه ، کوچیکم مثل ستاره ، اما دوستت دارم قد آسمونی که اندازه نداره

به نام خدایی که هستی را با مرگ ، دوستی رابی رنگ ، زندگی را با رنگ ،‌عشق را رنگارنگ ، رنگین کمان را هفت رنگ ، شاپرک را صد رنگ ...و من را دلتنگ دوستان آفرید

گدا چیست ؟ موجودی است زنده که موبایل دارد ولی اس ام اس نمیدهد

به غضنفر میگن سخت ترین کاری که تا به الان انجام دادی چیه....میگه نمک در نمکدان ریختن...می پرسن چرا؟...میگه چون سوراخ هاش خیلی کوچیک بود

خبر چون سیل دنیا را گرفته / که دارا رفته سارا را گرفته / خودم را دار خواهم زد یقینا / دلم تصمیم کبرى راگرفته!

با افشای راز ذخیره گندم توسط یوزارسیف، ساکنان شهر حیف نون اینا(!) میوه شب عید خود را با درخت انبار کردند!

بوش گفت: تبحر جا خالی دادن به لنگه کفش را مدیون همسرم هستم!

سازمان هواشناسی اعلام کرد: اوه اوه اوه! چقد هوا سرد شده!

3 تا پیرزن تصمیم می گیرن شوهر کنن. یه آگهی می دن تو روزنامه:با یکی ازدواج کن... 2 تا جایزه بگیر!
                      

  به حیف نون میگن با ماتیز جمله بساز میگه: ماتیز یور نیم؟ (انگلیسی)
          
 به حیف نون میگن اگه حالت تهوع بهت دست بده چیکارمی کنی؟ میگه خوب من باهاش دست نمی دم.
           

 از حیف نون می پرسن شیری یا روباه؟ می گه مگه خر چشه؟
          
  یه روز یه مرد از حال میره از پذیرای میاد بیرون
          
            حیف نون گاوداری داشته، مامور بهداشت میاد میگه به گاوات غذا چی میدی؟
            حیف نون میگه آت و آشغال! یارو کلی جریمش می کنه.
            سال بعد میاد میگه چی میدی به گاوات؟ حیف نون میگه جوجه کباب، چلوکباب،
            پیتزا! یارو دوباره کلی جریمش می کنه.
            سال بعد بازم میاد میگه چی میدی به گاوات؟ این دفعه حیف نون میگه والا
            اول صبح نفری هزار تومن بهشون میدم برن هر چی دوست دارن بگیرن بخورن!

 حیف نون تا وارد خیابان یکطرفه میشه پلیس می گیرتش، پلیسه میگه کجا با این عجله؟
 حیف نون میگه هر جا می خواستم برم دیگه دیر شده ببین همه دیگه دارن بر می گردن!


   حیف نون با خانوادش میرن پیک نیک. زنش میگه بشینیم زیر اون درخت خوبه. حیف نون میگه نه! همین وسط جاده پتو بنداز امن تره! زنش میگه اینجا
  ماشین میزنه بهمون... خلاصه بعد از مقداری بحث پتوشون رو می ندازن وسط جاده. بعد می بینن یه کامیون داره میاد طرفشون. هر چی بوق میزنه اونا
   از جاشون تکان نمی خورن! کامیونه هم فرمونو می پیچونه میره تو درخت.حیف نون به زنش می گه اگه زیر درخت بودیم الان هممون مرده بودیم!

 یه مگسه جلوی آینه به موهاش ژل می زده بهش میگن خبریه؟ میگه سره کوچه ریدن!
          
   از حیف نون می پرسن حموم چند بخشه؟ میگه: دو بخشه، زنونه و مردونه!
          

 حیف نون میره ماه عسل. وقتی برمی گرده همه بهش میگن خوش گذشت؟ می گه  آره خیلی عالی بود. میگن پس چرا زنت داره گریه میکنه؟ میگه: اِ اِ
  ... دیدی چی شد؟ اینو یادم رفته بود با خودم ببرم!

 حیف نون تو زمستون یه اسب می بینه که از دهنش بخار میومده... میره جلو  نگاه می کنه میگه: جل الخالق! اسب بخار که میگن همینه؟

به حیف نون میگن پاشو سحره. میگه بزار بخوابم. خودم فردا بهش زنگ میزنم!

 


حیف نون میره مکه می خواست گوسفند قربانی کنه، چاقو پیدا نمی کنه گوسفنده رو خفه می کنه!


 حیف نون میره مسجد موقع برگشت می بینه کفشاش نیست با خودش میگه 4 تا حالت داره:
1- من نیومدم.
2- اومدم رفتم.
3- بدون کفش اومدم.
4- بعدا میام!

 

به حیف نون میگن: توی شهرتون آثار باستانی هست؟ میگه نه، ولی دارن می سازن

حیف نون میره کولر بخره، یارو میگه: کولر آبی می خوای؟
حیف نون میگه: فرقی نمی کنه، قرمز بده

حیف نون قبل از مرگش وصیت می کنه، می گه: من نماز قضا ندارم، فقط به اندازه 40 سال برام وضو بگیرید!

به حیف نون میگن فرق لامپ با مهتابی چیه؟ میگه لامپ گرده ولی نور میده. مهتابی درازه ولی نور میده!

 به حیف نون می گن بیا اینجا به انگلیسی چی می شه؟ میگه: کام هیر.
میگن حالا برو اونجا به انگلیسی چی میشه؟ میگه: میرم اونجا میگم کام هیر!

حیف نون اول سخنرانیش هول میشه میگه بنام حضرت دوست که هر چه می کشیم از اوست!


حیف نون از ژاپن برمی گرده. بهش میگن اونجا مشکل زبان نداشتی؟
میگه: من نه، ولی ژاپنی ها چرا.

 
حیف نون شیلنگ آب می گیره روی تلویزیون میگه نگفتم اینجا فوتبال بازی نکنید؟

 
حیف نون به پسرش میگه: پسرم هیچ می دونی ناپلئون وقتی به سن تو بود، شاگرد اول کلاسش بود؟
پسر به پدر جواب می ده: پدر جان! هیچ می دونی که ناپلئون وقتی به سن تو بود، امپراتور بود؟

 
حیف نون داشته هلو می خورده، به هسته اش که می رسه میگه به به! گردو هم داره!

 
حیف نون صبح یک لیوان خاک شیر می خوره، تا شب ملق می زنه که ته نشین نشه!

 
حیف نون داشته تو خیابون به یه دختر نگاه می کرده. یکی بهش میگه مگه تو خواهر و مادر نداری؟ میگه چرا... ولی به این خوشگلی نیستند!

 
یه روز 40 تا کله رو با 40 تا پاچه میندازن تو دیگ و از حیف نون می پرسن از کجا بدونیم کدوم پاچه مال کدوم کله است؟
حیف نون میگه: زیر پاهارو قلقلک میدیم، هر کله ای که خندید می فهمیم مال اون پاچه است!

 
هیتلر به ناپلئون میگه: ما برای شرف می جنگیم، ولی شما برای پول می جنگید.
ناپلئون جواب می ده: هر کسی برای آنچه ندارد مبارزه می کند!

 
 
نیروی انتظامی می ریزه خونه حیف نون.
حیف نون با منقل می پره تو استخر میگه از اینجا به بعدش به شما ربطی نداره به نیروی دریایی ربط داره.


خواستم بگم تو گلمی، دیدم تو خیلی بهتری
خواستم بگم تو ماهمی، دیدم تو خیلی قشنگ تری
خواستم بگم تو جونمی، دیدم از جونم عزیزتری
اصلا تو کارت سوخت منی!

 
 
از شیرجه شما به سوی گوشی کمال تشکر را دارم!

 

 
می دونم تا SMS میاد دعا می کنی که من باشم، می خواستم بگم دعات مستجاب شد!

 

 
یه قورباغه با یه اردک ازدواج میکنه، اگه گفتی بچه شون چی میشه؟
.
.
.
.
بچه دار نمی شن، واسه شون دعا کن، زندگیشون داره از هم می پاشه!

 

 
می دونی فرق تو با عزرائیل چیه؟
اونو می بینم می میرم، تو را نبینم می میرم!

 

 

 
به یه پیرمرد میگن: آرزوت چیه؟ میگه کاش زنها رو مثل اسکناس می شد خورد کرد! مثلأ یه 60ساله بدی سه تا 20ساله بگیری!!

 

 
بچه به دوستش: تو چرا روزای آفتابی چتر با خودت میاری؟
دوستش: آخه روزای بارونی بابام اونو می بره.

 

 
دیوانه اولی: کی اومدی؟
دیوانه دومی: پس فردا.
دیوانه اولی: پس فردا که هنوز نیومده.
دیوانه دومی: می دونم چون کار داشتم، زودتر اومدم.

 

 

معلم: بگو ببینم آفریقا کجاست؟
شاگرد: (با گریه) آقا اجازه، چرا هر وقت یک چیزی گم میشه از من می پرسید!؟

 

سواحل زیبای بهشت
با پرواز مستقیم بوئینگ 747
ایران ایر
*آخرت گشت*


همه چیز عادیه
هیچ چیز غیر طبیعی نمیبینید
.
.
.
.
ایزی لایف پوشاک مخصوص دانشجویان

 


میدونى معنى (C N G) چیه؟
یعنى : سوخت نداریم جیگر


اگه ٨ لایه ایزوگامت کنن بازم معرفت ازت چیکه میکنه...!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد